:::الهی سپاس....الهی سپاس:::
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

این سپاس گذاری از خدا رو اینجا میزارم...تا هممون اونو بخونیم و به بهانه ی خوندنش از خدا سپاس گذاری کنیم...پیشنهاد میکنم شما هم تو وبلاگتون بزارید و به دیگران هم سفارش کنید.حق یارتون

          الهی تن سالمم را سپاس                                      الهی گذشت و بخششم را سپاس

          الهی آرامش درونم را سپاس                                   الهی دل امیدوارم را سپاس

          الهی ذهن راحتم را سپاس                                     الهی قلب مهربانم را سپاس

          الهی آسودگی جسمم را سپاس                             الهی با هم بودنمان را سپاس

          الهی هماهنگی و اعتدالم را سپاس                         الهی خانواده خوبم را سپاس

          الهی شادی درونم را سپاس                                   الهی پدر و مادر خوبم را سپاس

          الهی شادمانی و سرورم را سپاس                           الهی زندگی جدیدم را سپاس

          الهی انرژی فراوانم را سپاس                                    الهی تولد دوباره ام را سپاس

          الهی نیت پاکم را سپاس                                        الهی میل به تحولم را سپاس

          الهی آگاهی امروزم راسپاس                                   الهی این شوق درونم را سپاس

          الهی برکت روز افزونم را سپاس                                الهی جمع پر مهرمان را سپاس

          الهی رزق و روزی فراوانم را سپاس                            الهی توفیق عامل بودنم را سپاس

                                            الهی زبان سپاسگذارم را سپاس

                                      الهی امیدواری به لطف بیپایانت را سپاس



الو....خونه خدا؟؟؟
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم
الو؟؟… خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم

الو … الو… سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمی ده؟

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس. بله با کی کار داری کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم. قول داده امشب جوابمو بده.

بگو من می شنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم …

هر چی می خوای به من بگو قول می دم به خدا بگم .

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :

اصلا خدا باهام حرف نزنه گریه می کنما…

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی می کند بگو…دیگر بغض امانش را بریده بود

بلند بلند گریه کرد وگفت:

خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم می خواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا…

چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه

فراموشت کنم؟

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟

مثل خیلی ها که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر می کنن من الکی می گم با تو دوستم.

مگه ما باهم دوست نیستیم؟

پس چرا کسی حرفمو باور نمی کنه ؟

خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه این طوری نمی شه باهات حرف زد…

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک گفت:

آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش می کنه…

کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب می کردند

تا تمام دنیا در دستشان جا می گرفت.

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان می خواستند .دنیا برای تو کوچک است …

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی…

کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت



دوستت دارم به 100 زبان دنیا
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

English – I love you

Afrikaans – Ek het jou lief

Albanian – Te dua

Arabic – Ana behibak (to male)

Arabic – Ana behibek (to female)

Armenian – Yes kez sirumen

Bambara – M’bi fe

Bangla – Aamee tuma ke bhalo aashi

Belarusian – Ya tabe kahayu

Bisaya – Nahigugma ako kanimo

Bulgarian – Obicham te

Cambodian – Soro lahn nhee ah

Cantonese Chinese – Ngo oiy ney a

Catalan – T’estimo

Cheyenne – Ne mohotatse

Chichewa – Ndimakukonda

Corsican – Ti tengu caru (to male)

Creol – Mi aime jou

Croatian – Volim te

Czech – Miluji te

Danish – Jeg Elsker Dig

Dutch – Ik hou van jou

Esperanto – Mi amas vin

Estonian – Ma armastan sind

Ethiopian – Afgreki’

Faroese – Eg elski teg

Farsi – Doset daram

Filipino – Mahal kita

Finnish – Mina rakastan sinua

French – Je t’aime, Je t’adore

Gaelic – Ta gra agam ort

Georgian – Mikvarhar

German – Ich liebe dich

Greek – S’agapo

Gujarati – Hoo thunay prem karoo choo

Hiligaynon – Palangga ko ikaw

Hawaiian – Aloha wau ia oi

Hebrew – Ani ohev otah (to female)

Hebrew – Ani ohev et otha (to male)

Hiligaynon – Guina higugma ko ikaw

Hindi – Hum Tumhe Pyar Karte hae

Hmong – Kuv hlub koj

Hopi – Nu’ umi unangwa’ta

Hungarian – Szeretlek

Icelandic – Eg elska tig

Ilonggo – Palangga ko ikaw

Indonesian – Saya cinta padamu

Inuit – Negligevapse

Irish – Taim i’ ngra leat

Italian – Ti amo

Japanese – Aishiteru

Kannada – Naanu ninna preetisuttene

Kapampangan – Kaluguran daka

Kiswahili – Nakupenda

Konkani – Tu magel moga cho

Korean – Sarang Heyo

Latin – Te amo

Latvian – Es tevi miilu

Lebanese – Bahibak

Lithuanian – Tave myliu

Malay – Saya cintakan mu / Aku cinta padamu

Malayalam – Njan Ninne Premikunnu

Mandarin Chinese – Wo ai ni

Marathi – Me tula prem karto

Mohawk – Kanbhik

Moroccan – Ana moajaba bik

Nahuatl – Ni mits neki

Navaho – Ayor anosh’ni

Norwegian – Jeg Elsker Deg

Pandacan – Syota na kita!!

Pangasinan – Inaru Taka

Papiamento – Mi ta stimabo

Persian – Doo-set daaram

Pig Latin – Iay ovlay ouyay

Polish – Kocham Ciebie

Portuguese – Eu te amo

Romanian – Te ubesk

Russian – Ya tebya liubliu

Scot Gaelic – Tha gradh agam ort

Serbian – Volim te

Setswana – Ke a go rata

Sign Language -(represents position of fingers when signing’I Love You’)

Sindhi – Maa tokhe pyar kendo ahyan

Sioux – Techihhila

Slovak – Lu`bim ta

Slovenian – Ljubim te

Spanish – Te quiero / Te amo

Swahili – Ninapenda wewe

Swedish – Jag alskar dig

Swiss-German – Ich lieb Di

Tagalog – Mahal kita

Taiwanese – Wa ga ei li

Tahitian – Ua Here Vau Ia Oe

Tamil – Nan unnai kathalikaraen

Telugu – Nenu ninnu premistunnanu

Thai – Chan rak khun (to male)

Thai – Phom rak khun (to female)

Turkish – Seni Seviyorum

Ukrainian – Ya tebe kahayu

Urdu – mai aap say pyaar karta hoo

Vietnamese – Anh ye^u em (to female)

Vietnamese – Em ye^u anh (to male)

Welsh – ‘Rwy’n dy garu

Yiddish – Ikh hob dikh

Yoruba – Mo ni fe

 



جملات معنا دار و با مفهوم
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->


قوی کسی است
که نه منتظر می ماند خوشبختش کنند
نه اجازه میدهد بدبختش کنند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

جرم این است که ندانیم زندگی خیلی ساده تر از اینهاست که ما فکر می کنیم
فردریش نیچه

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هر زنی برای شناخت مردان کافیست یکی از آنها را خوب بشناسد ولی یک مرد حتی اگر با تمام زنها آشنا باشد یکی از آنها را هم خوب نمی شناسد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یادتان باشد عشق بعدی را قبل از مصرف ، خوب تکانش بدهید تا خاطراتش بریزد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هر آدمی بهایی دارد ؛اگر به کسی بیش از حدش بها بدهی مثل یک جنس بنجل می ماند روی دستت !

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر غرور نبود چشم هایمان به جای لب هایمان سخن نمی گفتند و ما کلام محبت را در نگاه های گهگاهمان جستجو نمی کردیم.
دکتر شریعتی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عاشق عاشقی باش و دوست داشتن را دوست بدار ، از تنفر متنفر باش و به مهربانی مهر بورز ، با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش… *زرتشت*..

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

درختان بارور خم می شوند و مردان بزرگ متواضع میگردند،
اما شاخه های خشک و مردم نادان می شکنند وخم نمی شوند.
یوستین گوردر

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

انسان عادت دارد
چیزی را که نمیفهمد مسخره کند.
گوته



به سلامتی پدری که...
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 
 
 
 به سلامتی اون پدری که هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانش گریه ی فرزندش رو دید
ماشین رو داد به دستش در حالی که چشمانش پر از گریه بود گفت : حالا تو موهای منو بتراش !

به سلامتی پدری که نمی توانم را در چشمانش زیاد دیدیم ولی از زبانش هرگز نشنیدم ...!!!

به سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو نچشید ،اما واسه خیلی ها پدری کرد

به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش ،
اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه !

سلامتی اون پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه اما غصه شو با سیگار و دود سیگارش . . .

به سلامتی پدری که کفِ تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن..

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم ، که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود
ولی پدر ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد
بیایید قدردان باشیم ...
به سلامتی پدر و مادرها

پدرم هر وقت میگفت "درست می شود" ... تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت...!

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده !
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه، میفهمی پیر شده !
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه...
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری

پدرم ،تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته هاهم میتوانند مرد باشند !
 
 به سلامتی هرچی پدره



کوتاه و پر معنی
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

  اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند**
**دیگر گوسفند نمی** **درند**
**به نی چوپان دل می** **سپارند و گریه می** **کنند...**
** **
****♡**Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡*

** **
**مي** **داني ... !؟ به رويت نياوردم ... ! **
** از همان زماني كه جاي " تو " به " من " گفتي : " شما " **
**فهميدم **
**پاي " او " در ميان است ...**
** **
*♡**Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡*

****
***اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد!!!**
****
*♡**Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡*

** **
**می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .**
** عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد **
**بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... **
**بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . **
**تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. **
**تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود **
**و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!**

Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart

* *
*این روزها به جای" شرافت" از انسان ها *
* فقط" شر" و " آفت" می بینی !*
* *
*♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart

* *
*راســــــتی،
دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!
"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خــــوب*
* *
*♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart

* *
*می‌دونی"بهشت" کجاست ؟ *
*یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب ! *
*بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری...*
* *
Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart

* *
*وقتی کسی اندازت نیست *
* دست بـه اندازه ی خودت نزن...*
* *
*♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart

* *
*این روزها "بــی" در دنیای من غوغا میکند!
بــی‌کس ، بــی‌مار ، بــی‌زار ، بــی‌چاره بــی‌تاب ، بــی‌دار ، بــی‌یار ،
بــی‌دل ، بـی‌ریخت،بــی‌صدا ، بــی‌جان ، بــی‌نوا
*
*بــی‌حس ، بــی‌عقل ، بــی‌خبر ، بـی‌نشان ، بــی‌بال ، بــی‌وفا ، بــی‌کلام
،بــی‌جواب ، بــی‌شمار ، بــی‌نفس ، بــی‌هوا ، بــی‌خود،بــی‌داد ، بــی‌روح
، بــی‌هدف ، بــی‌راه ، بــی‌همزبان *
*بــی‌تو بــی‌تو بــی‌تو......*
* *
*♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart
* *
*ماندن به پای کسی که دوستش داری *
* قشنگ ترین اسارت زندگی است !*
* *
*♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart


* *
*می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما*
* بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...*
* *
*♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart

* *
می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!*
**
*♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart

* *
*مگه اشك چقدر وزن داره...؟ *
*که با جاري شدنش ، اينقدر سبک مي شيم...*
* *
*♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart

* *
*من اگه خـــــــــــــــــــــدا بودم ...*
* یه بار دیگه تمـــــــــــــــوم بنده هام رو میشمردم *
* ببینم که یه وقت یکیشون تنــــــــــــــها نمونده باشه ...*
*و هوای دو نفره ها رو انقدر به رخ تک نفره ها نمی کشیدم!!!!*


                                                  *♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart♡♡Heavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heartHeavy black heart



عشق، قلب، حمایت؛ مادر!
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

دست نوشته | عشق، قلب، حمایت؛ مادر! یک نوزاد می تواند در همین لحظه به بهشت پرواز کند. بیهوده نیست که ما را ترک نمی کند، او دوست دارد، سرش را بر سینه ی مادر بگذارد و آرامش بیابد.
 

و هیچگاه تحمل دوری مادر را ندارد.

عشق، قلب، حمایت؛ مادر!

نوزاد تمامی لغات خردمندانه ی دنیا را می داند.

گرچه تعداد کمی هستند که معنی آنها را می فهمند.

بیهوده نیست که هیچگاه نمی خواهد صحبت کند،

او می خواهد تمام لغات را از روی لبان مادرش یاد بگیرد.

برای همین، اینگونه بی گناه به نظر می آید.

عشق، قلب، حمایت؛ مادر!

یک نوزاد انبوهی از طلا و جواهر به همراه دارد،

اما همانند یک تهیدست به زمین می آید!

بیهوده نیست که اینگونه مبدل به زمین می آید،

این تهیدست برهنه ی کوچک ما خودش را کاملا بیچاره نشان می دهد،

تا ثروت بی کران عشق مادرش را خواهش کند.

عشق، قلب، حمایت؛ مادر!

نوزاد از هر وابستگی در این دنیا رها است

بیهوده نیست که آزادیش را تسلیم می کند.

او می داند که اتاقی سرشار از شادی و لذت جاویدان،

در گوشه ی کوچکی از قلب مادرش وجود دارد.

و این بسیار شیرین تر از آزادی بدست آمده،

در میان بازوان عزیز مادرش است،

هنگامی که او را می فشارد.

عشق، قلب، حمایت؛ مادر!

نوزاد هیچگاه بلد نبود گریه کند.

او در سرزمین خوشی ها به سر برده بود.

بیهوده نیست که تصمیم گرفته است اشک بریزد،

اگرچه لبخند چهره ی دوست داشتنی اش، قلب مادر را به شوق می آورد.

اما گریه هایش به مناسبت مشکلات بسیار خرد و ناچیز،

عشق و دلسوزی دوبرابر مادر را موجب می شود.



همونجا سر جات وایسا!
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

دست نوشته | همونجا سر جات وایسا! بعد از حادثه یازدهم سپتامبر که منجر به فرو ریختن برج های دو قلوی معروف آمریکا شد یک شرکت از بازماندگان شرکت های دیگری که افرادش از این حادثه جان سالم به در برده بودند خواست تا از فضای در دسترس شرکت آنها استفاده کنند.
 

در صبح روز ملاقات مدیر واحد امنیت داستان زنده ماندن این افراد را برای بقیه نقل کرد و همه این داستان ها در یک چیز مشترک بودند و آن اتفاقات کوچک بود...

مدیر شرکت آن روز نتوانست به برج برسد چرا که روز اول کودکستان پسرش بود و باید شخصا در کودکستان حضور می یافت.

همکار دیگر زنده ماند چون نوبت او بود که برای بقیه شیرینی دونات بخرد.

یکی از خانم ها دیرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد.

یکی دیگر نتوانست به اتوبوس برسد.

یکی دیگر غذا روی لباسش ریخته بود و به خاطر تعویض لباسش تاخیر کرد.

اتومبیل یکی دیگر روشن نشده بود.

یکی دیگر درست موقع خروج از منزل به خاطر زنگ تلفن مجبور شده بود برگردد.

یکی دیگر تاخیر بچه اش باعث شده بود که نتواند سر وقت حاضر شود.

یکی دیگر تاکسی گیرش نیامده بود.

و یکی که مرا تحت تاثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو خریده بود و با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از اینکه به برج ها برسد روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ استور ایستاد تا یک چسب زخم بخرد و به همین خاطر زنده ماند!

به همین خاطر هر وقت، در ترافیک گیر می افتم؛
آسانسوری را از دست می دهم؛
مجبورم برگردم تا تلفنی را جواب دهم؛
و همه چیزهای کوچکی که آزارم می دهد...
با خودم فکر می کنم
که خدا می خواهد در این لحظه من زنده بمانم!

دفعه بعد هم که شما حس کردید صبح تان خوب شروع نشده است،
بچه ها در لباس پوشیدن تاخیر دارند؛
نمی توانید کلید ماشین را پیدا کنید؛
با چراغ قرمز روبرو می شوید؛
عصبانی یا افسرده نشوید!
بدانید که خدا مشغول مواظبت از شماست...

 



همه چیز... نظر خود را بنویسید.
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

دست نوشته | همه چیز... نظر خود را بنویسید. انیشتین می گوید: همه چیز نسبی است...؛
 

کافکا می گوید: همه چیز سیاه است...؛

جیمز جویس می گوید: همه چیز خاکستری است...؛

استریندبرگ می گوید: همه چیز جنگی پایدار میان زن و مرد است...؛

داروین می گوید: همه چیز پیروزی توانمندان است...؛

انیشتین می گوید: همه چیز نسبی است...؛

مارکس می گوید: همه چیز پول است...؛

لورانس می گوید: همه چیز "س.ک.س" است...؛

برتون می گوید: همه چیز رویاست...؛

گورکی می گوید: همه چیز مبارزه ی طبقۀ کارگر است...؛

شریعتی می گوید: همه چیز آزادی ست...؛

هدایت می گوید: همه چیز فانتزی است...؛

آراگون می گوید: همه چیز الزامیست...؛

یکی از بزرگان عصر حاضر می گوید: همه چیز درد نتوانستن به آغوش کشیدن زیبایی است!!!

متن بالا گردآوری از "مانیفیست یک نفره " است!

به نظر شما بینندگان و خوانندگان این مطلب؛ همه چیز چیست؟



خودت باش!
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

دست نوشته | خودت باش! می گویند لذت بخش ترین کار دنیا این است که خودت باشی و شاید سهل ترین. سخت ترین کار دنیا هم این که کسی باشیم که دیگران می خواهند.
 

در بسیاری حوزه های کار و زندگی این اتفاق می افتد مثل آفتاب پرست رنگ عوض می کنیم غافل از اینکه خودی خودمان زیباترین صحنه هاست، این خود سانسوری درد مزمن این روزهایمان شده...

زحمت همه را کم کرده ایم؛ خودمان تکه تکه از وجودمان می بریم و دور می اندازیم، غافل از این که هویت وجودی ما همان تکه های دور انداخته شده است، بزرگی می گفت یک مرد را نه از تعداد دوستانش بلکه از تعداد دشمنانش می توان شناخت، اگر روزی دیدید هیچ مخالفی ندارید در معنای وجودی خودتان شک کنید!

وقتی شعار می دهیم ترجیح می دهم برای آن چه هستم از من متنفر باشند تا برای آن چه نیستم دوستم داشته باشند، پای عمل هم رسید مصلحت گرایی نکنیم، رنگ عوض نکنیم تا جایی که آرام آرام خودمان هم یادمان برود در ابتدا چه رنگی بودیم...!

و بسیاری از این تغییر رنگ ها ماحصل ترس است، ترس از این که آن چه را که داریم از دست بدهیم، غافل از آن که آن چه را با تغییر رنگ به دست آورده ایم در واقع تصاحبی مجازی است که هر لحظه بیم از دست رفتنش است و علاوه بر آن چون دایما تغییر هویت داده ایم خودمان هم دیگر شخص مستقل و واقعی نیستیم که بخواهیم برایش حق مالکیت قائل شویم...

خودت باش!

  منبع : عصرایران


دور همی دوستانه
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

طنز و کاریکاتور | دور همی دوستانه *کاش میشد هر شب از خودمون 1 سی سی خون بگیریم بریزیم تو یه نعلبکی بذاریم کنار تخت! که این پشه ها بشینن عین بچه آدم بخورن دست از سر ما بردارن!!
 

*بعضیا دوستیشون مثل دوستی تام و جری می مونه .... از صبح تا شب می زنن دهن همدیگرو سرویس می کنن؛ ولی .... بدون هم نمیتونن زندگی کنن ... !!!

*خدایا به هر که دوست میداری بیاموز که اس ام اس 10 تومان بیشتر نیست و به هر که بیشتر دوست میداری بیاموز که ارزش یک دوست بیش از 10 تومان است!

*این سوال مدتیه ذهنم رو به خودش مشغول کرده: این عربها "چ" ندارن، چه طوری عطسه می کنن؟

*کاش میشد هر شب از خودمون 1 سی سی خون بگیریم بریزیم تو یه نعلبکی بذاریم کنار تخت! که این پشه ها بشینن عین بچه آدم بخورن دست از سر ما بردارن!!

*چند روز پیش به مادر بزرگم گفتم بیا بریم فیس بوک یه کم حال کنیم. گفت: من پام درد میکنه خودت برو. امشب به بابا بزرگم میگم: آقا به مادر میگم نمیاد بریم فسک بوک عشق و حال کنیم. میگه برو ماشینو روشن کن خودم باهات میام!!

*چرا اگه به کسی بگن جوجوی من... پیشی من... و موشی و ازین کلمه ها طرف خوشش میاد... اما اگه بگن حیووون عصبی میشه...؟! مگه جفتشون یکی نیستن...؟

*خدایا میگم، شما که با یه سکه پنجاه تومنی، دفع هفتاد بلا می کنی... چقدر بدیم کلا بی خیال شی ؟!

*تا وقتی فیسبوکو کشف نکرده بودم:

نمیدونستم شمال تهران اینقدر جمیعت داره...
دانشگاه شریف و تهران این همه دانشجو دارن...
همه هم حداقل 3 تا زبان بلدن...
همه اروپا دیده و خارج رفته ان...
تازه یک سوم جمعیت تو فیس بوک مدل هستند...
یک سوم دیگه هنرمند اعم از خواننده، موزیسین و شاعرند... بقیه عکاسن!!!

 

  منبع : فیس نما


بیا که وقت بازیست
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

شعر و ترانه | بیا که وقت بازیست بیا که باز وقت بازی است تو می شوی پدر و من... نه ! بازی قشنگ و تازه ای به فکر من رسیده است
 

که من درخت می شوم
شکوفه می زنم
و بعد هم به نام خاک و باد و آفتاب ، میوه می دهم
درخت...

و من درخت می شوم،
درخت زندگی که میوه اش رسیده است و چیدنی است

تو هم پرنده شو ...

نه! پرنده خوب نیست
پرنده زود می رود
و سایه آرزوی یک پرنده نیست...

تو رهگذر بشو
و خسته از کنار من عبور کن!

مرا ببین
بخند و شاد شو
و میوه مرا بچین
و زیر سایه ام درنگ کن
فقط همین...

بیا که وقت بازیست

  مصطفي رحماندوست


دعای ای پدر ما که در آسمانی ...
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

   
 
 

ای پدر ما که در آسمانی

                                       نام تو مقدس باد.

 

ملکوت تو فرا رسد، اراده تو چنانکه در آسمان است

                               در زمین نیز کرده شود.

 

آن نان روزانه ما را ، امروز نیز به ما ده.

ببخشای گناهان ما را ، زیرا که ما نیز می بخشیم مدیونان خود را.

 

و ما را در آزمایش میاور

                                    بلکه ما را از شریر رهایی ده

 

زیرا فرمانروایی و قدرت و جلال ، تا به ابد از آن توست.

 

                                                                                        ( آمین )

 


پیکان
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

یکی از دلایل علاقه ایرانیان به پیکان خلاقیت نهفته در آن بود. توضیح آنکه مثلا شما برای تعمیر یک قسمت معیوب از خودروهای دیگر مانند پژو یا بنز یک راه بیشتر ندارید و معلوم است مشکل ماشین از کجاست اما در مورد پیکان اینطور نبود. به عنوان مثال برای درست شدن کمک فنر سمت چپ عقب ماشین باید سر باطری رو در می آوردید و میذاشتید سر جاش. برای درست شدن برف پاک کن ها(البته دقت کنید که اصولا برف پاک کن در پیکان یک وسیله تزئینی حساب می شد ها!) باید باد لاستیک سمت شوفر رو تنظیم می کردید! اگر ماشین ریپ می زد باید میرفتید میزان فرمان؛ و همینطور بگیرید برید تا آخر. از این جهت تعمیر پیکان نیاز به خلاقیتی داشت که نگو!

اگرچه تعمیر پیکان شدیدا نیاز به خلاقیت داشت اما از آنجا که همه مردم ایران باهوش و خلاق هستند، تعمیر پیکان یکی از تخصص های اولیه هر ایرانی بود. یعنی مثلا بچه های ایرانی بعد از گفتن بابا و مامان، کلمه بعدی که یاد می‌گرفتند میل لنگ و سگ دست بود!

 

 

شاهد مثال:

 

سر شب- داخلی- منزل خانواده عروس- سکانس خواستگاری

 

مادر داماد: خب ما که از پسرمون گفتیم، شما هم یک کم از کمالات عروس گلمون بگید.

 

مادر عروس: والّا چی بگم؛ میگن مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار...

 

مادر داماد: اینکه درسته اما میگن خوشتر آن باشد که سر دلبران... گفته آید در زبان دیگران...

 

مادر عروس: بله... خب راستش دختر ما – کنیز شماست- خیاطی و گلدوزیش حرف نداره، قورمه سبزی درست میکنه که انگشتاتون رو باهاش میخورید، جدیدا هم ILETS7.5 رو گرفته، جونم براتون بگه تا چایی تون رو بخورید هم میتونه موتور پیکان رو هم تو سه سوت بیاره پایین، گیربکسش رو عوض کنه و ببنده بدون اینکه نوک انگشتاش هم روغنی بشه...

 

مادر داماد: خب مبارکه ایشالّا. پس منتظر چند تا نوه مکانیک ترگل مرگل باشیم دیگه!

 

*

 

خب این همگانی بودن پیکان شناسی، در تمام شئون زندگی مردم ایران ورود پیدا کرده بود. مثلا در حوزه اقتصاد باعث شده بود تا «پیکان» در کنار «ریال» تبدیل به پول رایج مملکت شود. اینطوری شما برای خرد کردن یک هزار تومانی باید بیشتر از فروش و سند بنام زدن یک دستگاه پیکان زمان صرف می کردید. مردم رسما اعتقاد داشتند که پیکان یعنی پول نقد.

 

اما همانطور که ریال واحدهای جانبی مثل تومان، قران و... هم داشت، طبیعتاً پیکان هم واحدهای جانبی داشت. واحدهایی که در معاملات کوچکتر مورد استفاده قرار می گرفت و در بده بستان‌های روزمره به جای وجه نقد رد و بدل می‌شد.

 

 

شاهد مثال:

 

روز- داخلی- قصابی جمشید ساطور- سر کوچه

 

مشتری(پسر بچه ای تقریبا ده دوازده ساله): آقا جمشید بابام گفت پنج کیلو گوشت بدید(تعجب نکنید، آن روزها افت داشت گوشت را زیر دو سه کیلو بخرند، به الان نگاه نکنید که گرمی حساب میکنند!)

 

جمشید ساطور: باشه... وایسه عقب ساطوری نشی نفله!

 

(آقا جمشید گوشت را قطعه می‌کند، می کشد و به بچه می دهد)

 

مشتری: اینهم پولش.

 

جمشید ساطور: وایسا بقیه اش رو بدم. بیگیییر...

 

مشتری: این که کمه آقا جمشید. خوب شد این آقای نویسنده نوشت پسری ده دوازده ساله، اگر مینوشت پنج شش ساله حتما می خواستی بجای کمک فنر، دسته راهنما بهمون بدی...

 

جمشید ساطور: زیادی فک میزنی جیغیل... شایعه شده پیکان قراره دیگه تولید نشه، قیمتش کشیده بالا. الان میدونی کمک فنر چنده... تازه پول خرد نداشتم وگرنه بقیه پولت اندازه یه جفت قالپاق بود...

 

*

 

پیکان علاوه بر کاربردهای اقتصادی کاربردهای دیگر هم داشت. پیکان هم می توانست وانت باشد، هم ماشین عروسی، هم آمبولانس نعش کش و هم خیلی چیزهای دیگر.

 

دو بیتی:

 

پیکان که درون خانه هر مرد است
 دارو و دوای مشکل و هر درد است

 

گیرم که بُوَد کوره به هر تابستان
یا آنکه شب چله چو یخچال سرد است

 

 

خلاصه استفاده از پیکان اولین راه حلی بود که به ذهن هر مرد ایرانی در مواقع بروز هرگونه مشکلی می‌رسید. و طبیعی بود که در این شرایط همان مرد ایرانی حاضر نباشد به هیچ وجه از این راه حل نجات بخش جدا شود.

 

سند تاریخی:

 

در کتاب «ذنب العظما فی مراحل السلوک» نوشته آقا کامبیز خان سرودشتی آمده است:

 

روزی وزیر دربار را که مردی طرار بود بخت واژگون گشت و سلطان بر او خشم گرفت. مجلسی ترتیب دادند و بیچاره را به غل و زنجیر وارد کردند. سلطان او را گفت: به پاس طراری و جوانمردیت سه راه پیش رویت قرار می دهم تا خود یکی را برگزینی. اول آنکه گزینه انصراف از دریافت همه یارانه را در رفاهی دات آی‌آر از پیش رویت بر می داریم؛ دوم آنکه بلیط گردش دور دنیا با بهترین تور ها را به تو اعطا میکنیم؛ سوم آنکه تو را به جزیره ای تبعید میکنیم و جز پیکان چیزی را همراهت نمی کنیم.

 

طرار فکری کرد و گفت: پاداش سوم را بر می‌گزینم که اگر مرا پیکانی باشد، می توانم با آن مسافرکشی کنم و دیگر حاجتم به یارانه نخواهد بود. همچنین بر پشت پیکان نشسته و کلی بار بر باربند زده و کرور کرور آدم در آن چپانده و نم نمک به تفرج و سیاحت میروم...

 

بیت:

 

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
کجا دانند ترس ما چو پیکانی به کف دارند

 

*

 

اما پیکان کلی هم باعث چرخیدن جرخ صنعت و اشتغال مملکت می‌شد(اگرچه چرخ خودش همچین درست و حسابی نمی چرخید). مثلا چندین مدیر عامل، چندین عضو هیئت مدیره، چند هزار کارگر، چند ده هزار مکانیکی و... از کنار تولید پیکان نان می خوردند. البته وقتی پیکان با آن کیفیت، با آن قیمت وارد بازار می شد می توان فهمید که مدیران عامل و اعضای هیئت مدیره چه جور نانی می خوردند و چقدر روغن از نانشان می چکیده است. البته بعدها با حضور پدیده ای به نام «پراید» شکر خدا اصلا تغییری در محتوای سفره ایجاد نگردید و فقط سفره از اوایل جاده مخصوص کرج به شهرک ویلاشهر کرج منتقل شد!

 

 

شعر:

 

چرخ و میللنگ و پدال و فلاشر در کارند
تا تو سودی به کف آری و تا دسته بخوری

 

رفت پیکان ولی هست پراید تا پس از این
بفروشی و تراول بسته بسته بخوری

 

خلاصه توقف تولید پیکان صدمه غیر قابل جبرانی به مملکت ما وارد کرده است که آثار اجتماعی آن سالها بعد مشخص خواهد شد.

 

دو بیتی:

 

مصرفت بود فزون همچو غم دوری تو
خشک بودی و کمک هات به دادم نرسید

 

رفتی و قصد نمودم که پرایدی بخرم
هرچه پول و چک و سفته که بدادم، نرسید

 

عهد کردم که شب جمعه به یادت باشم
شد سرم گرم پراید و این به یادم نرسید

 

با خودم گفتم اگر نیست پراید، 405
می خرم گرچه همان هم که هماندم نرسید

 

وسط جاده شدم پنچر و زاپاس نبود
نه کمک آمد از امداد و نه بادم نرسید

 

چون شنیدم که شده منفجر آن 405
سرخوش و خرم و شنگولم و شادم نرسید



دلتنگی
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوست داره. .وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی. وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه. وقتی دلت خواست از غصه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته. وقتی چشمات تهی از تصویرم شد به یاد بیار کسی رو که حتی توی عکسش بهت لبخند میزنه. وقتی به انگشتات نگاه کردی به یاد بیار کسی رو که دستای ظریفش لای انگشتات گم میشد. وقتی شونه هات خسته شد به یاد بیار کسی رو که هق هق گریش اونها رو می لرزوند
-------------------------------------------
خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشند و باز احساس تنهایی کنی. وقتی عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد . وقتی لبخند می زنی و توی دل گریانی . وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی داند . وقتی به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمد . وقتی فریاد می زنی و کسی صدایت را نمی شنود . وقتی تمام درها به رویت بسته است... آن گاه دستهایت را به سوی آسمان بلند می کنی و از اعماق قلب تنها و عاشق و گریانت بانگ برمی آوری که: « ای خدای بزرگ دوستت دارم!» و حس می کنی که دیگر تنها نخواهی ماند.
----------------------------------------------
شاگردی از استادش پرسید: عشق چست؟ استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی؟ و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم . استاد گفت: عشق یعنی همین! شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟ استاد به سخن آمد که : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی! شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم. همین



خاطره
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

تقویمش پر شده بود و تنها دو روز ،تنها دو روز ِ  خط نخورده باقی مانده بود

پریشان شد ، اشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزها بیشتری از خدا بگیرد

داد زد ، بد و بیراه گفت و خدا سکوت کرد ...

جیغ زد و جار جنجال راه انداخت ، خدا سکوت کرد ...

اسمان و زمین را به هم ریخت،خدا سکوت کرد ...

کفر گفت و سجاده دور انداخت ، خدا سکوت کرد

دلش گرفت ، گریست و به سجاده افتاد

خدا سکوتش را شکست و گفت :

                        عزیزم ، اما یک

روز دیگر هم رفت

تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی

تنها یک روز دیگر باقیست ،بیا لااقل این یک روز را زندگی کن

لا به لای هق هقش گفت :

اما با یک روز ... چکار میتوان کرد ؟

خدا گفت :

       ان کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند گویی هزار سال زیسته است 

                 و ان که امروزش را در نمیابد هزار سال هم به کارش نمی اید

انگاه خدا سهم یک روز را در دستانش ریخت و گفت :

      حالا برو و یک روز زندگی کن

او مات و مبهوت به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش میدرخشید

میترسید حرکت کند میترسید راه برود می ترسید زندگی از لابه لای انگشتانش بریزد...

قدری ایستاد بعد با خودش گفت:

وقتی فردایی ندارم نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد .بگذار این یک مشت زندگی را مصرف کنم

ان وقت شروع به دویدن کرد

    زندگی را به سر و رویش پاشید

زندگی را نوشید

 و زندگی را بویید

چنان به وجد امد که دید میتواند تا ته دنیا بدود        

      میتواند بال بزند

            میتواند پا روی خورشید بگذارد

                میتواند ...

در ان روز اسمان خراشی بنا نکرد ، زمینی را مالک نشد ، مقامی را به دست نیاورد

اما در همان یک روز دست بر پوست درختی کشید    

    روی چمن خوابید

 کفش دوزکی را تماشا کرد

سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و به انهایی که او را نمیشناختند سلام کرد

و برای انها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد

     او در همان یک روز اشتی کرد

   خندید

    سبک شد

      لذت برد

        سرشار شد

           بخشید

              عاشق شد

                 عبور کرد

                 و تمام شد

            او در همان یک روز زندگی کرد...



خدایا
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

به نام تو شروع می کنم ای مهربانم !

 

ای تنها آرامش جان و روح خسته ام ... !

 

نیمه شب است ... و من هستم ... و تنها صدای تپش قلبم !.... قلبی که یادش از تو سرشار است و امیدش همه لطف توست !

 

می نویسم...بر صفحه ی سپید سر رسیدم ... صفحه پر شده از قطرات ریز اشک ... دست خودم نیست از تو نوشتن همیشه مرا می شکند ای خدای مهربانم ... میشکند...چرا که لبریزم از نیاز به تو و مهر و محبت تو ای مهربان ...

 

خدای من !...

 

می خوانمت .... ! با سوز دل می خوانمت !....

 

یا الله !

 

یا الله !

 

یا الله !

 

با چشمانی پر از اشک و با دلی تنها و خسته و روحی امیدوار به رحمتت می خوانمت ... !

 

و قسمت میدهم به خدایی ات ! مرا لحظه ای به حال خود وامگذار !....مگذار غیر از آنچه که تو می خواهی باشم ای خدای مهربانم ! ...

 

و اکنون ... ! بعد از سخن گفتن با تو ! و بعد از آن اشکها...من سرشارم از سکوت ! ... سکوتی شیرین از جنس انتظار !...

 

خدای مهربانم !...من خود و زندگی ام را با دلی پر امید به دستان هدایتگر و مهربان تو می سپارم ... !

 

خدای من ! جانا !...

 

تو خود قلب شکسته ام را به دست خود گرفته ای ! ... از تو می خواهم قلبم را در پناه جاودانگی آرامش ات ... در پناه جاودانگی عشقت نگه داری ... !

 

خدایا ! ... تو را قسم به معصومیت اشک هایم ... همراهم باش و بهترین ها را در هر لحظه از زندگی ام به من هدیه کن ! مثل همیشه ! و تا همیشه ... !

 

که سخت محتاج عشق و آرامش تو هستم ای تنها پناه و تکیه گاه زمین و آسمانم ... !

 

خدایا !

 

معجزه ی زندگی ام را از تو تنها می خواهم ! ... آرامشم را....عشقی پاک و الهی را ... تنها از تو و قدرت بی کرانت می خواهم که تو قدرتمندترینی .... !

 

خدای من !

 

خوب می دانم که می دانی ! ... حضور توست در لحظه لحظه ی زندگی ام که اجازه ی نفس کشیدن به من میدهد ... لطف و کرم توست که حفظم می کند ... در برابر همه ی سختی های زندگی ... ناملایمات ... و این دنیای غریب ......................

 

پس ای مهربان و رئوف ! ای بیکران ! و ای قادر متعال !

 

رحم کن بر من که سراسر نیازم و تمنا !.....که تشنه ی آرامشی ام ژرف ... که تشنه ی عشقی پاکم و ابدی ! ......

 

مهربانا ! ...

 

من ایمان دارم به رحمت تو ! به لطف تو ! و اینکه روزی به تنهایی من پایانی شیرین و زیبا با معجزه ای ناب خواهی داد !

 

خدایا ! ....

 

من تجربه ی لحظاتی ناب و سرشار از آرامش و عشق را در زندگی ام تنها از تو و دستان سرشار از عشق و قدرتت می خواهم خدای مهربانم ! ...

 

خدای من !

 

تو را سپاس برای هر آنچه که به من هدیه کرده ای و هر آنچه که به من عطا خواهی کرد ای بی نهایت بخشنده !

 

تو راسپاس برای حضورت در جان لحظات زندگی ام ! تو را سپاس که مرا عاشق خود کرده ای ! تو را سپاس ! تو را سپاس ! تو را سپاس !

 

تو را سپاسی ژرف به ژرفای بخشندگی ات ای یکتا تکیه گاه من !